اخبار و مقالات

سازمان نوسازی، توسعه و تجهیز مدارس کشور اخبار و مقالات

زندگی نامه خیری که تمام دارایی اش را به نیت ۷۲ تن کربلا صرف مدرسه سازی کرد

زندگی نامه خیری که تمام دارایی اش را به نیت ۷۲ تن کربلا صرف مدرسه سازی کرد

زنده یاد حسنعلی علیپور ، کسی که ۷۲ مدرسه به نیت ۷۲ تن از یاران کربلا ساخت.

تصویر مقاله

حسن‌علی علی‌پور دیجویجین در سال ۱۳۱۷ در روستای دیجویجین در نزدیکی شهر اردبیل به دنیا آمد. وی در میانه جنگ جهانی دوم خیلی زود قد کشید و به سن درس و مشق رسید. آن روزها شخصی به نام «میرعلی بیگ» از آذربایجان شوروی به روستای دیجویجین مهاجرت کرده بود و چون خودش به علم و دانش علاقه داشت سنگ بنای مدرسه‌ای کاهگلی را گذاشته بود. بچه‌های روستا از جمله حسن‌علی نیز دور او جمع می‌شدند و خواندن و نوشتن را یاد می‌گرفتند. جنگ جهانی دوم تمام شده بود و ایران نیز از آسیب‌های آن در امان نبود. وضع معیشتی مردم بدتر و بدتر می‌شد و مرادعلی پدر حسن‌علی نیز از این اوضاع بد بی‌نصیب نماند و خیلی زود ورشکسته شد و تمام اموالش را فروخت. بدین ترتیب فرزندان بزرگ او همچون بسیاری از کودکان و نوجوانان کار کردن را بر درس ترجیح می‌دهند و وارد بازار کار می‌شوند. اما مادر حسن‌علی تمام سختی‌های زندگی را به جان می‌خرید تا حسن‌علی که از همه کوچک‌تر بود درس و مشق اش را رها نکند. او نیز قدرشناس این تلاش‌های مادر، خوب درس می‌خواند و همیشه جزو بهترین شاگردها در مدرسه می‌شود.
وی در بخشی از خاطرات آن دوران گفته است: «هرگز آن امتحان دبستان خیابان سیروس را فراموش نمی‌کنم. آن ترکه‌های درخت آلبالو که معلم بر دستم فرود می‌آورد را همیشه به یاد دارم. باید برای امتحان برگه امتحانی می‌بردیم ولی پدرم پولی نداشت که به من بدهد و من هم نمی‌توانستم از او پول بخواهم. بدون برگه به مدرسه رفتم و معلم نیز با ترکه مرا تنبیه کرد.»
اما حسن‌علی هر طور که بود درسش را تا کلاس یازدهم دبیرستان ادامه می‌دهد. سر انجام وضع اقتصادی نامناسب‌تر می‌شود و او یک سال قبل از دیپلم درس را رها می‌کند و راهی بازار کار می‌شود. اول به نیروی هوایی می‌رود و به عنوان تکنیسین هواپیما شروع به کار می‌کند، اما بعد از مدتی متوجه می‌شود که این شغل با روحیه‌اش سازگار نیست و خود را بازخرید می‌کند.
حسن‌علی که در طول دوران نوجوانی و جوانی خود در بین اقوام و آشنایان به یک جوان امانتدار و صادق شناخته شده بود، از طرف یکی از آشنایان که در آلمان به تجارت فرش مشغول بوده دعوت به کار می‌شود. او سریع این پیشنهاد را می‌پذیرد چرا که کار در یک کشور دیگر فرصت تجربه اندوزی را به وی می‌داد.
حسن‌علی با سرمایه‌ای که در این مدت اندوخته بود یک مغازه اجاره کرد و خیلی زود اعتماد تاجران فرش را به خود جلب کرد، به شکلی که میلیون‌ها فرانک فرش و عتیقه بدون دادن ضمانت به آنها را برایشان می‌فروخت و بدین ترتیب رونق کارش را افزایش داد.
بعد از انقلاب به کشور بر می‌گردد و ایثار و فداکاری او سنگ بنای یک نیت بزرگ در دل او شد. ساخت 72 مدرسه تا رسیدن به تعداد شهدای دشت کربلا. نیتی که اگرچه به عقیده اطرافیان تحقق آن سخت و دشوار بود اما علیپور با اعتقاد راسخ به هدف خود رسید: «تمام سرمایه و دارایی‌‌ایم را به تدریج در آلمان فروختم و به کشور برگشتم. نیتم ساخت 72 مدرسه بود اما 52 مدرسه که ساختم تقریبا دیگر سرمایه‌ای نداشتم. تنها یک خانه برایم در ولنجک تهران باقی مانده بود که با همسرم در آن زندگی می‌کردیم. مانده بودیم چه کنیم که هر دو تصمیم گرفتیم خانه را بفروشیم اما اطرافیان مانع شدند و آنان به هر نحوی بود این مسیر را کامل کردند تا سرانجام 72 مدرسه ساخته شد.»
مسئولان سازمان نوسازی پس از ساخته شدن این 72 مدرسه تصمیم می‌گیرند تا مدرسه‌ا‌ی را که با هزینه آموزش و پرورش ساخته شده بود با نام حسن‌علی علیپور نامگذاری کنند اما او مخالفت می‌کند و نام مبارک حضرت حمزه سیدالشهدا(ع) را پیشنهاد می‌دهد. اصرار او بر این قضیه دیگران را هم قانع می‌کند.
علی‌پور بعد از ساخت این مدارس در امر خیر بیکار نمی‌نشیند و با فعالیت در جامعه خیرین مدرسه‌ساز افراد زیادی را تشویق به مدرسه‌سازی می‌کند. وی از جمله خیرین مدرسه‌ساز کشورمان به حساب می‌آید، به طوری که 30 سال از عمر خود را وقف این کار کرد. حسن‌علی علی‌پور در طول زندگی، تمام دارایی خود را صرف ساخت 72 مدرسه کرد. این خیر مدرسه‌ساز با ساخت 72 مدرسه به عشق 72 تن از یاران صدیق امام حسین(ع) کار ماندگاری را در حوزه تعلیم و تربیت و کمک به این بخش انجام داد. وی اکثر مدارس خود را در مناطق شهری و روستایی اردبیل احداث کرده بود. حسن‌علی علی‌پور از دست رئیس جمهور نشان برتر خیران مدرسه‌ساز را دریافت کرده بود و در جشنواره‌های مختلف خیرین مدرسه‌ساز لوح و تندیس به او اهدا و از شخصیت او قدردانی شده بود. همچنین برای این خیر پرآوازه در اردبیل میدانی نامگذاری شده و تندیس او نیز در ورودی اداره کل آموزش و پرورش استان اردبیل نصب شده است.
علی‌پور، در نخستین دوره آئین نکوداشت خیرین مدرسه‌ساز به عنوان خیر ارشد مدرسه‌ساز مورد نکوداشت قرار گرفت. همچنین وی هنگام دریافت نشان نقره خورشید خیران، نشان خود را به موزه آستان قدس رضوی اهدا کرد. وی زمانی که از بیماری قلبی رنج می‌برد، برای پرداخت هزینه عمل جراحی قلب تمکن مالی نداشت و این هزینه توسط دیگران تامین شد. از مرحوم حسنعلی علی‌پور به یاد 72 شهید کربلا 72 مدرسه با مجموع 269 کلاس درس و تعداد زیادی درمانگاه، مسجد و غسالخانه در نقاط محروم استان اردبیل به یادگار مانده است. حسن‌علی علی‌پور تیر ماه سال 1389 به علت سکته مغزی در زادگاه خود درگذشت.
تولد
در طولانی‌ترین شب سال ۱۳۱۷ در یک روستای دور افتاده، مادری انتظار پنجمین فرزند خود را می‌کشید. عباس، زبیده، حبیبه و حسین‌علی پیش از این به دنیا آمده بودند. از برق خبری نبود. روشنایی در بلندترین نیمه تاریک زمین، تنها محدود به چند چراغ نفت‌سوز کهنه و قدیمی می‌شد. بچه‌ها زیر کرسی نشسته بودند. مادر توان حرکت نداشت. ننه سکینه که اغلب بچه‌های این روستا و بقیه دهات اطراف را به دنیا آورده بود، کنار مادر حضور داشت. تجربه‌اش می‌گفت باید همین امروز و فردا، بچه به دنیا بیاید. بالاخره همین هم شد. بچه پنجم با طلوع آفتاب بی‌رمق بیرون اولین روز زمستان، چشم به دنیا گشود. وقتی ننه سکینه خبر داد که بچه پسر است، مشهدی مرادعلی به وعده وفا کرد و او را حسن‌علی صدا زد.
مادر وضو ساخت و نوزادش را در آغوش گرفت. از همان روز اول تا آخرین مرتبه‌ای که کودک پنجم از سینه مادر شیر خورد، بانوی خانه با وضو بود. هر کسی می‌آمد و می‌رفت، نوزاد پنجم را تحسین می‌کرد. نوزاد پنجم در شبی تاریک به بلندای یلدا آمد، اما دل پدر و مادرش روشن بود که آفتاب بخت و بلند است. بچه‌ها هم برادر جدید خود را بسیار دوست داشتند. مرادعلی هم سرگرم کسب و کار و کشاورزی خود بود. بالاخره فرزند پنجم به اندازه‌ای رسید که باید راه مدرسه و مکتب را در پیش بگیرد.
کودکی
از وقتی خودم را شناختم و پدر و مادرم را به یاد آوردم، دفتر کتاب را دوست داشتم. غروب که بابا به خانه می‌آمد و همه زیر کرسی جمع می‌شدیم، نوبت قصه و داستان بود. پدرم به مطالعه خیلی علاقه داشت. شاهنامه، حافظ، گلستان و بوستان را برایمان می‌خواند. شاید من کمی بیشتر از بقیه به خواندن علاقه نشان می‌دادم. عشق به مطالعه را پدرم در دل ما گذاشت. یاد آن شب‌ها به خیر که زیر کرسی می‌نشستیم و مادر نبات زرد و چای کوزه‌ای می‌آورد تا قصه‌های پدر به دلمان بچسبد و شیرینی مطالعه در کام ما جاودانه شود.
نوجوانی
درس و مشق حسن‌علی ادامه داشت و چرخ زندگی را برادر بزرگ که در تهران بود تا اندازه‌ای می‌چرخاند. زندگی آهسته و آرام پیش می‌رفت. در تمام طول این مدت، حسن‌علی از مطالعه هم غافل نبود. همین دست به کتاب بودن او، راه ورودش به دبیرستان را هموارتر ساخت. ابتدا به دبیرستان حافظ در انتهای بازار تهران رفت. چند صباحی نگذاشته بود که بحث شهریه، کار را دشوار ساخت. مدیر دبستان او یعنی آقای ثامنی تا حدی که می‌توانست پادرمیانی کرد. حسن‌‌علی مدتی ماند و درس خواند، اما دیگر بحث شهریه جدی شد. او ناچار شد برای ادامه تحصیل و آغاز کلاس هفتم، مدرسه ادیب را انتخاب کند. همان مدرسه‌ای که برادر بزرگش هم مدتی در آنجا درس خوانده بود.
علی‌پور در مدرسه درخشید. در برخی درس‌ها مثل تاریخ آن قدر مسلط بود که او را عشق تاریخ می‌نامیدند. حالا دیگر او بزرگ‌تر شده بود. کم‌کم به ورزش هم رو آورد. کشتی، فوتبال و والیبال را دنبال می‌کرد. در باشگاه تهران جوان کشتی می‌گرفت. مسابقات قهرمانی مدرسه و منطقه بخشی از دغده‌‌های او را تشکیل می‌داد. ورزش باستانی را هم به خاطر جوانمردی و سایر خصلت‌های پهلوانی این رشته را دوست داشت. حسن‌علی درس را تا پایان کلاس یازدهم دنبال کرد. مخارج زندگی و مشکلات اقتصادی همچنان تصمیم نداشت از او فاصله بگیرد. بنابراین در فاصله یک سال تا دیپلم با درس و مدرسه خداحافظی کرد و سراغ کار و تلاش را گرفت.
«در جستجوی کار بودم که سر از نیروی هوایی درآوردم. تصور می‌کردم این امکان برایم هست تا یک همافر خوب باشم. ابتدا به عنوان تکنسین هواپیما کار را شروع کردم. آرام آرام فهمیدم این حرفه با روحیه من سازگاری ندارد. سرانجام بعد از گذشت چند سال خود را از نیروی هوایی بازخرید کردم و آن محیط را ترک نمودم.»
شروع رسمی فعالیت‌های خیرخواهانه
«پس از پیروزی انقلاب نامه‌ای به آیت‌الله مروج، امام جمعه اردبیل نوشتم و برای انجام کارهای خیر اعلام آمادگی کردم. کارهای عمرانی مورد نظرم را با بازسازی مسجد روستای محل تولدم و احداث یک غسالخانه آغز کردم. چون خودم در فاصله دوری نسبت به کشور و اردبیل قرار داشتم، حجت‌السلام سیدعلی رسولی را به عنوان نماینده فعالیت‌هایم انتخاب کردم تا ایشان کارها را دنبال کند.»
حسنعلی علیپورخیر مدرسه ساز اردبیلی است که پس از آنکه طی ۴۰ سال اقامت در اروپا و از راه تجارت  فرش ثروتی اندوخت،به ایران بازگشت و ده ها مدرسه و بناهای خیریه دیگر با هزینه شخصی ساخت و به وزارت آموزش و پرورش کشور هدیه کرد.بسیاری از مدارس ساخته شده توسط او در نقاط روستایی و محروم استان اردبیل بنا شده و ده ها هزار نفر در مدارس وی تحصیل کرده اند.وی تمام دارایی خود از جمله آخرین خانه محل سکونت خویش را در راه مدرسه سازی و امور خیریه مصرف نمود.تندیس یادبود وی در اداره آموزش و پرورش اردبیل نصب شده و میدان و مدرسه ای در شهر اردبیل نامگذاری شده است.بسیاری از شخصیت های سیاسی کشور از وی تقدیر کرده اند.او سرانجام در تابستان ۱۳۸۹ در گذشت و در بهشت زهرای اردبیل به خاک سپرده شد.
علیپور در سال ۱۳۹۸ در طی گفتگویی جهت چاپ کتاب علیپور شناسی از سوی اداره کل آموزش و پرورش استان اردبیل گفته بود:
همه ی ثروتم را دادم،۷۳ مدرسه ساختم
آپارتمانی را محضری به نام سازمان نوسازی و تجهیزات مدارس کرده ایم و فقط تا وقتی من یا حاج خانم زنده باشیم،از آن استفاده میکنیم.
بلافاصله بعد از مرگ ما،آپارتمان برای مدرسه سازی خرج خواهد شد.علیپور وصیت کرده بود او را پس از مرگش در یکی از روستاهای دور افتاده، زیر گام بچه های محصل دفن کنند. تمام ثروتش را بخشیده،حتی خانه اش را تا مدرسه بسازنند، برای بچه ها…

از
آشنایی بیشتر با: حاج حسنعلی علی پور حاج حسنعلی علی پور
#حاج حسنعلی علی پور